سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در شهر شعر
نویسنده :  سیاوش

چشمان سبزت ،دشت چمن معنا می کند
لب های سرخت،سخن ازلاله زارها می کند

زلف تو شب را بر من دراز تر می کند
وز پرشانیش حال من رسوا می کند

ابروان سیاهت نهل آب پاکی هاست
بخت تیره ی من در آنجاها شنا می کند

نگاه مستت پیاله ی می،شراب زمزم
کمی از آن ده،ببین چگونه شیدا می کند

داس مه نو یا خم مژگان تو، چه فرق؟
کین خنجر در دلم ، وان در سما می کند

عشق، رخ سرخم به زردی هویدا می کند
ببین این طلا زان مس چگونه کیمیا می کند

چرخ سنگین نگاهت،وان نسیم نیک عطرت
دل سیاوش را چه دردناک آسیا می کند


پنج شنبه 83/9/12 ساعت 2:14 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
غزل8/
[عناوین آرشیوشده]
فهرست
9623 :کل بازدیدها
9 :بازدید امروز
1 :بازدید دیروز
درباره خودم
در شهر شعر
حضور و غیاب
لوگوی خودم
در شهر شعر
لوگوی دوستان
لینک دوستان
کمی نوازشم کن
کمی نوازشم کن
آشنا...غریبه...بیا
اشتراک
 
آرشیو
پاییز 1383
طراح قالب